می سراییم قصه ای از عشق پاک/یاد اوست تا میرم در دل خاک.
چون شدیم با واسطه ز او ما آشنا/شد دنیا مال ما عینه پادشاه
شبا سخن ها میگفتیم با یکدگر / میگشتیم جدا از هم مگر
تا که شد میان ما یک وابستگی/چیزی شبیه عشقو دلبستگی
شبا میکردیم چرآغو خاموش/دیگران رو میکردیم فراموش
جدا میگشتیم ز این دنیا/با هم بودیم همش تو رویا
شدم من یکی عاشقو مرادش/سخت بود گذر از مهرو،نگاهش
شد کم کم دیدارمان هفتگی/نشد کنم ز او من بردگی
گر چه شد میان ما فاصله/باز عشقو علاقه میان ما حاصله
دنیا کرد ما رو از هم جدا/این فرشته ات نبود حقم خدا؟
پاکیو مهربونیش به وسعت دریاست/اری نام آن فرشته پریاست
براش آرزو کنم خیرو نیکی دسته دسته/ببخش مرا گر دلت از من شکسته
گقتیم سخن بانظمو ترتیب برای خاطرش/نشود یاد او ما را فراموش،شود اون باورش
خدا در هر زمان باشد یارو یاورش
هر چه گفتیم از دل تنگ بووود/بودن او براین آرزو بوووود.
خیلی ممنون که به وبلاگ خودتون سر زدین
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:خیلی چیزا هم ور بپپایان بد است
نه تابستان با هیچ شهریوری...........
نه زمستان با هیچ اسفندی...........
اندازه ی پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد,,,,,,,
پاییز" مهری داشت که به دل هر خیابان مینشست..............